رفته بودم خونه پدرجون
بالاي خونه درختي
مرد مي خوام نگاه چپ كنه
اون روز خيلي شيطوني كرده بودم و خسته.
اعصابم نداشتم .
بابايي ول كن نبود و مي خواست توو اين گرما ازم عكس بگيره
اعصابم نداشتم .
بابايي ول كن نبود و مي خواست توو اين گرما ازم عكس بگيره